آبشار یخ

Feels like a storm is gathering inside my chest

آبشار یخ

Feels like a storm is gathering inside my chest

آبشار یخ

چیزی بگو از آتش و آغاز
آزادی پرنده و پرواز
یعنی به من امید بده باز
حتی اگر وجود ندارد...

بایگانی

صد و پانزدهمین قطره

I'm a fuckin failure. 

 

۲۰ آذر ۱۳۹۹

صد و چهاردهمین قطره

تو زندگیم انقدر احساساتم باهم در تناقض نبودن. همزمان حس شکست میکنم و از طرفی بعضی اوقات ذوقم رو برای چیزای کوچیک میبینم.

ولی چیزی که بیشتر از همه هست حس اینه که آدما رو ناامید کردم. این که میبینم همه چقدر در تلاشن که من بهتر بشم و من خودم کاری نمیکنم. من تو زندگیم مفید نبودم و این همه آدم تلاش کردن و امید داشتن بهم و من اینجا نشستم... بدون هیچی. فکر کردن به این بدتر از همه چیزه. 

 

۲۰ آذر ۱۳۹۹

صد و سیزدهمین قطره

کاملا این رو یادمه. اونجایی قضیه فرق میکنه که دیگه به مود و اتفاقات ربطی نداره، به صورت کلی نابود میشم، توی همه صحبت ها و موقعیت ها احساس سنگینی میکنم. فکر میکنم اینجا اونجاییه که شروع میشه. 

 

۱۶ آذر ۱۳۹۹

صد و دوازدهمین قطره

واقعا وحشت زده ام که بپرسم بدتر میشم یا نه، چون مطمئنم یه جوری یکی بهم ثابت میکنه که اره میشه بدترم شد. 

 

۱۶ آذر ۱۳۹۹

صد و یازدهمین قطره

یادم نمیاد آخرین باری که انقدر آرزوی مرگ میکردم کی بود. 

 

۱۵ آذر ۱۳۹۹

صد و دهمین قطره

آخ جون اینجا جایی که کاملا میتونم بفهمم بدتر میشم.

 

مطمئنم دیگه نمیتونم این فکرو از سرم بیرون کنم که اگه نبودم همه چی برای بقیه راحت تر بود. لیست آدمایی که ناامیدشون کردم و بهشون ضربه زدم رو هی مرور میکنم و هی بدتر میشه. این که چقدر شکست بزرگیم. و این که لیاقت هیچیو ندارم. 

 

تا اونجایی که با خودم طرفم رو میتونستم با بدبختی جمع کنم ولی وقتی مسئله راجب بقیه‌س... اونجا دیگه قضیه ناجوره. 

 

مرسی بابت انداختن این فکرا تو ذهنم همینا کم بود فقط. 

 

 ۱۵ آذر ۱۳۹۹

صد و نهمین قطره

 یکم دیگه ادامه بده شروع میکنم جیغ کشیدن. 

 

۱۴ آذر ۱۳۹۹

صد و هشتمین قطره

It's called depression btw.

 

۱۴ آذر ۱۳۹۹

صد و هفتمین قطره

بیست و دومین قطره، ۲۷ مرداد ۱۳۹۸:

" کم نمیارم. نه الان، نه هیچ وقت دیگه تا وقتی که نتیجه ای که میخوام رو بگیرم. 

همه ی آدما هم همین مسیر رو طی کردن،جاده که همیشه هموار نیست، منم ازش میگذرم. "

 

هفتاد و پنجمین قطره، ۲۷ مرداد ۱۳۹۹:

" کل چیزی که قرنطینه بهم نشون داد این بود که چقدر آدم ضعیفی میتونم باشم و چقدر راحت میتونم تسلیم شم. "

 

۱۳ آذر ۱۳۹۹

The Purge - Within Temptation

I can't see
I can't see

Got no scars cut on my skin, only my truth is wearing thin
And it hollows me, it hollows me
I hate the darkness of my past, the cold rebelling, it drives me mad
And it follows me, it's carving the heart out of me
I've got to bleed it out, all my thought intoxicated
'Cause the weight on me, it buries me alive

It pulls me down right into the darkness
It pulls me down, and I can't resist

Let me feel it 'cause I don't know, I can't see
All I feel's I'm breaking up
Oh, can't you see it's taking over, over me?
Can't you see?
Yeah, you want me to fight it, and you want me to let go
Yeah, you tell me to fight it, and you damn me if I don't
So let me bleed it out and purge me, I can't see
No, I can't see, no, I can't see
'Cause I feel I'm breaking
I can't see
I can't see

My defiance made me strong, but now I'm doubting what I've done
And it's killing me, it's killing me
I hate to see what I've become, I find no peace, no justice done
This gravity, it's carving the heart out of me
I've got to bleed it out, all my thoughts intoxicated
'Cause the weight on me, it buries me alive

It pulls me down right into the darkness
It pulls me down, and I can't resist

Let me feel it 'cause I don't know, I can't see
All I feel's I'm breaking up
Oh, can't you see it's taking over, over me?
Can't you see?
Yeah, you want me to fight it, and you want me to let go
Yeah, you tell me to fight it, and you damn me if I don't
So let me bleed it out and purge me, I can't see
No, I can't see, no, I can't see


'Cause I can't see
'Cause I can't see

Let me feel it 'cause I don't know, I can't see
No, I can't see, no, I can't see

 

۱۳ آذر ۱۳۹۹