I'm a fuckin failure.
۲۰ آذر ۱۳۹۹
تو زندگیم انقدر احساساتم باهم در تناقض نبودن. همزمان حس شکست میکنم و از طرفی بعضی اوقات ذوقم رو برای چیزای کوچیک میبینم.
ولی چیزی که بیشتر از همه هست حس اینه که آدما رو ناامید کردم. این که میبینم همه چقدر در تلاشن که من بهتر بشم و من خودم کاری نمیکنم. من تو زندگیم مفید نبودم و این همه آدم تلاش کردن و امید داشتن بهم و من اینجا نشستم... بدون هیچی. فکر کردن به این بدتر از همه چیزه.
۲۰ آذر ۱۳۹۹
کاملا این رو یادمه. اونجایی قضیه فرق میکنه که دیگه به مود و اتفاقات ربطی نداره، به صورت کلی نابود میشم، توی همه صحبت ها و موقعیت ها احساس سنگینی میکنم. فکر میکنم اینجا اونجاییه که شروع میشه.
۱۶ آذر ۱۳۹۹
واقعا وحشت زده ام که بپرسم بدتر میشم یا نه، چون مطمئنم یه جوری یکی بهم ثابت میکنه که اره میشه بدترم شد.
۱۶ آذر ۱۳۹۹
یادم نمیاد آخرین باری که انقدر آرزوی مرگ میکردم کی بود.
۱۵ آذر ۱۳۹۹
آخ جون اینجا جایی که کاملا میتونم بفهمم بدتر میشم.
مطمئنم دیگه نمیتونم این فکرو از سرم بیرون کنم که اگه نبودم همه چی برای بقیه راحت تر بود. لیست آدمایی که ناامیدشون کردم و بهشون ضربه زدم رو هی مرور میکنم و هی بدتر میشه. این که چقدر شکست بزرگیم. و این که لیاقت هیچیو ندارم.
تا اونجایی که با خودم طرفم رو میتونستم با بدبختی جمع کنم ولی وقتی مسئله راجب بقیهس... اونجا دیگه قضیه ناجوره.
مرسی بابت انداختن این فکرا تو ذهنم همینا کم بود فقط.
۱۵ آذر ۱۳۹۹
یکم دیگه ادامه بده شروع میکنم جیغ کشیدن.
۱۴ آذر ۱۳۹۹
It's called depression btw.
۱۴ آذر ۱۳۹۹
بیست و دومین قطره، ۲۷ مرداد ۱۳۹۸:
" کم نمیارم. نه الان، نه هیچ وقت دیگه تا وقتی که نتیجه ای که میخوام رو بگیرم.
همه ی آدما هم همین مسیر رو طی کردن،جاده که همیشه هموار نیست، منم ازش میگذرم. "
هفتاد و پنجمین قطره، ۲۷ مرداد ۱۳۹۹:
" کل چیزی که قرنطینه بهم نشون داد این بود که چقدر آدم ضعیفی میتونم باشم و چقدر راحت میتونم تسلیم شم. "
۱۳ آذر ۱۳۹۹
I can't see
I can't see
Got no scars cut on my skin, only my truth is wearing thin
And it hollows me, it hollows me
I hate the darkness of my past, the cold rebelling, it drives me mad
And it follows me, it's carving the heart out of me
I've got to bleed it out, all my thought intoxicated
'Cause the weight on me, it buries me alive
It pulls me down right into the darkness
It pulls me down, and I can't resist
Let me feel it 'cause I don't know, I can't see
All I feel's I'm breaking up
Oh, can't you see it's taking over, over me?
Can't you see?
Yeah, you want me to fight it, and you want me to let go
Yeah, you tell me to fight it, and you damn me if I don't
So let me bleed it out and purge me, I can't see
No, I can't see, no, I can't see
'Cause I feel I'm breaking
I can't see
I can't see
My defiance made me strong, but now I'm doubting what I've done
And it's killing me, it's killing me
I hate to see what I've become, I find no peace, no justice done
This gravity, it's carving the heart out of me
I've got to bleed it out, all my thoughts intoxicated
'Cause the weight on me, it buries me alive
It pulls me down right into the darkness
It pulls me down, and I can't resist
Let me feel it 'cause I don't know, I can't see
All I feel's I'm breaking up
Oh, can't you see it's taking over, over me?
Can't you see?
Yeah, you want me to fight it, and you want me to let go
Yeah, you tell me to fight it, and you damn me if I don't
So let me bleed it out and purge me, I can't see
No, I can't see, no, I can't see
'Cause I can't see
'Cause I can't see
Let me feel it 'cause I don't know, I can't see
No, I can't see, no, I can't see
۱۳ آذر ۱۳۹۹