آبشار یخ

Feels like a storm is gathering inside my chest

آبشار یخ

Feels like a storm is gathering inside my chest

آبشار یخ

چیزی بگو از آتش و آغاز
آزادی پرنده و پرواز
یعنی به من امید بده باز
حتی اگر وجود ندارد...

بایگانی

۷ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

صد و دومین قطره

ساعت پنج و بیست دقیقه‌اس. باید ساعت دو شروع میکردم به حل کردن امتحان امتحان سراسری ای که خیلی تاثیر داره ولی نکردم. حتی فایل سوالاشم باز نکردم. نمیدونم میخوام چیکار کنم. انتخاب کردم که توی این چاه غرق شم و نمیدونم چقدر دیگه دست و پا نمیزنم و میذارم ته آب فراموش شم. 

 

I feel alone
I know I’m not
I used to talk to lots of people. Lately I’ve stopped
They didn’t deserve it, I’ve been a terrible friend
I couldn’t bear to let myself become boring to them

 

...

 

I can be happy in the moment
I am not when I reflect
I distract myself with gaming, waiting to get better
I hate it

 

 

۳۰ آبان ۱۳۹۹

صد و یکمین قطره

هیچ وقت بیشترین از این تو زندگیم به این پی نبردم که وابسته بودن به آدما و تکیه کردن بهشون چقدر کار اشتباهیه. شاید به خاطر همین درمرحله اول آدمی نیستم که راحت نزدیک شم به بقیه چون این پوچی عجیبی که دارم از این که روزمرگیم تغییر کرده چیز خوبی نیست. الان برام قابل درکه که وابستگی به هرنوعیش و عادت کردن به آدما خوب نیست. 

 

۲۸ آبان ۱۳۹۹

صدمین قطره

فکر نمیکردم صدمین قطره ام غر زدن درمورد یه همچین چیز چرتی باشه. ولی اگه یه مشکلی هست خب مطرح کن از روتین دراومدن و ناپدید شدن به هیچی کمک نمیکنه.

کارما قشنگ داره گذاشتمو میکوبه تو صورتم. 

 

۲۸ آبان ۱۳۹۹

نود و نهمین قطره

هیچ وقت فکر نمیکردم که انقدر دلم برای یه روز بدون هیچ فکری تنگ بشه. خستم واقعا خستم. 

 

 ۲۵ آبان ۱۳۹۹

نود و هشتمین قطره

این قضیه که خیلی وقته چیزی ننوشتم نمیدونم چیز خوبیه یا نه. احساس نمیکنم چیزی عوض شده یا نه، چیزی که به وضوح متوجه شدم اینه که وقتی که شدیدا سرم گرمه کمتر حس داغون بودن میکنم و موردی که هست اینه که ولی وقتی که شروع میشه این فکرا دیگه تموم نمیشه؛ تو یه ثانیه میرسم به فکر مرگ و این چیز خوبی نیست میدونم که نیست. 

چیز دیگه ای متوجه شدم این بود که من واقعا قلبا نمیخوام خوب شم مقاومت میکنم تو یه وضعیتیم که خستم از این حالت ولی معتادم بهش و میخوام بمونم اینجوری و گرنه خب معلومه که میتونم درستش کنم. میتونم از آدما کمک بگیرم ولی نمیکنم این کارو. 

نیاز دارم که یه ادم به زور یقه‌مو بگیره درستم کنه بهترم کنه به حرف خودم گوش نکنه که مقاومت میکنم ولی خب کسی اصلا نمیدونه که حالم چقدر خرابه. 

 

پ.ن: دیروز صبی جوری که حالم خوب بود یادم انداخت چجوریه که آدم واقعا خوشحال باشه بدون هیچ حواس پرتی لحظه‌ای. 

 

۲۱ آبان ۱۳۹۹

نود و هفتمین قطره

میدونی از یه جایی به بعد انقدر پایین رفتی و انقدر غرق شدی که وقتی به مسیر نجاتت نگاه میکنی به خودت میگی خب که چی؟ چرا تلاش کنم خودمو نجات بدم مگه این تاریکی چشه؟ تاریکی رو میپذیری به زندگی کاملا نادرستت ادامه میدی و دست از تلاش کردن میکشی. مشکل همینجاس با هرکی حرف زدم بهم گفته که وقت برای جبران هست اما من خودم اینو میدونم حتی میدونم اگه الان شروع کنم به اصلاح شدن قطعا درست میشه همه چی... 

but why even bother?

 

۶ آبان ۱۳۹۹

نود و ششمین قطره

چرا نمیتونیم بخوایم و بمیریم؟ چرا باید گناه باشه که خودتو راحت کنی؟ این انصاف نیست در حق هیچکسی انصاف نیست در حق منم نیست. 

 

۳ آبان ۱۳۹۹