آبشار یخ

Feels like a storm is gathering inside my chest

آبشار یخ

Feels like a storm is gathering inside my chest

آبشار یخ

چیزی بگو از آتش و آغاز
آزادی پرنده و پرواز
یعنی به من امید بده باز
حتی اگر وجود ندارد...

بایگانی

۴ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

There's something in the airBurning ions in the oxygen are all aglowA feeling everywherePremonitions of the storm that comes, but I won't go

I'm done running towardsThe eyes of tornadoesPretending this is home

I breathe in the atmosphereLet it wash over my fearOf these heights as I transcendAnd become whole againI breathe in the atmosphereLet it take me out of hereI won't live life in the rainWaiting on the sky to change(Waiting on the sky to change)

I've been frozen since that dayI saw my clear blue skies as they turned to gray in front of meIt's hard to find my wayCan I rise above when giving up is all I know?

I'm done running towardsThe eyes of tornadoesPretending this is hope

I breathe in the atmosphereLet it wash over my fearOf these heights as I transcendAnd become whole againI breathe in the atmosphereLet it take me out of hereI won't live life in the rainWaiting on the sky to change

And the water's risingGoing deaf from the sound of rainAnd the water's risingI won't drown in the flood you madeAnd the water's risingGoing deaf from the sound of rainAnd the water's risingI won't drown in the flood you made

I breathe in the atmosphereLet it wash over my fearOf these heights as I transcendAnd become whole again

I breathe in the atmosphereLet it wash over my fearOf these heights as I transcendAnd become whole againI breathe in the atmosphereLet it take me out of hereI won't live life in the rainWaiting on the sky to change

Waiting on the sky to changeWaiting on the sky to changeWaiting on the sky to changeWaiting on the sky to change

 

۲۹ شهریور ۱۴۰۱

صد و شصت و ششمین قطره

چند روزه حالم خوب نیست، کلافه‌ام.

هی میام به خودم میبینم هیچکاری نکردم از همه بیشتر چاقی و وضعیت بدنم اذیتم میکنه و اراده نداشتنم. هی به خودم میگم برم دانشگاه درست میشه ولی خب کی میدونه. 

استرس اعلام نتایج رو دارم درحالی که میگم ندارم. کلا آشفته‌ام. 

خدا کمک کنه بگذره فقط.

 

۲۵ شهریور ۱۴۰۱

سه چهار روز دیگه نتایج میاد و بدترین حالت ممکن دانشگاه الزهراعه و خب اونقدم بد نیست. ولی خب همزمان هم امیدوارم که جای دیگه‌ای قبول شم ولی همیشه بهترین کار اینه که بدترین انتظار رو داشته باشم تا اگه هرچیزی جز اون شد خوشحال شم. 

 

۲۳ شهریور ۱۴۰۱

تقریبا یه ماهی میشه از اخرین باری که اینجا نوشتم. همچنان هم میگم که نشونه‌ی خوبیه البته که دلم میخواد اینجا بیشتر بنویسم. شاید یه موقعی برسه که بجای غر زدن موفقیت هامو بنویسم. 

 

تابستون داره تموم میشه و خب هیچکاری نکردم عملا البته حس بدیم ندارم احساس میکنم بهش نیاز داشتم. بی دغدغه‌ای مطلق.

دو سه بار باهاش حرف زدم از مشکلاتمون گفتیم بیشتر میخواستم اون یخش اب بشه که بتونم بهش کمک کنم، گوش شنواش باشم و خب خوشحالم. کمک کردن به آدما عمیقا خوشحالم میکنه. 

 

۱۶ شهریور ۱۴۰۱