داریم درمورد شخصیتمون حرف میزنیم و خب بالاخره من فهمیدم چرا از بچگی کانسپت شکنجه رو دوست داشتم برای کاراکترام.
فهمیدم که بخاطر این که بچه بودم همیشه مجبور بودم که بهتر از خودم باشم، بزرگتر باشم و عاقل باشم و... و همین باعث شده که همیشه احساس کنم که آذم بهتریم از بقیه. همیشه بهم میگفتن باهوشم یا عاقل تر از سنمم، و این ایده آلم برای کل زندگیم بود، تا بهتر از بقیه باشم. منطقی باشم، مشکلات بقیه رو حل کنم یا هرچی و خب تا الان فکر میکردم که کاملا اوکی بودم باهاش ولی الان میفهمم که همیشه اون احساس برام بوده که نمیخوام ملت مسئولیت هامو ازم بگیرن و درواقع غیر مستفیم بهم بگن که از پسش برنمیام ولی همیشه دلم میخواست که ببینن که چقدر تلاش میکنم که بهترین باشم درحالی که شاید اذیت باشم. اینکه فقط ببینن که چه چیزایی رو ممکنه فدا کنم تا به اون هدف برسم. نمیخوام به چشم قربانی نگام کنن ولی میخوام که ببینن.
۱۱ مهر ۱۴۰۲