دو روز دیگه کنکوره. نمیدونم چه حسی بهش داشته باشم، توی خونه من تمرکز ندارم نمیتونم خودمو بسنجم و همین باعث میشه ندونم امیدوار باشم یا نه. از طرفیم رشته ای که من میخوام اونقدر چیز عجیب غریبی نمیخواد و ناامیدی کمکی بهم نمیکنه.
همه اعتقاد دارن من بدون استرس و راحت زندگی میکنم برخلاف همه. دلم میخواد یه بار داد بزنم بگم اقا اگرم من راحت و بدون استرسم -که نیستم- کلی زمان برده. دویست دوز اسنترا روزانه باید بخورم، هی باید به خودم تلقین کنم که من آدم بی خودی نیستم. و در نهایت همه احساس میکنن چقدر آدم با آرامشیم چون مثل بقیه گریه ام نمیگیره. چون به عنوان بچه کوچیک خانواده سعی کردم خودمو بالغ نشون بدم.
اعصابم خرده، نه سر کنکور، سر این که آدم دیگه ای رو معرفی کردم چون میخواستم قوی باشم کم نیارم. من توجه نمیخوام ولی میخوام درک کنن. فکر نکنن همه چی گل و بلبله.
۷ تیر ۱۴۰۱