آبشار یخ

Feels like a storm is gathering inside my chest

آبشار یخ

Feels like a storm is gathering inside my chest

آبشار یخ

چیزی بگو از آتش و آغاز
آزادی پرنده و پرواز
یعنی به من امید بده باز
حتی اگر وجود ندارد...

بایگانی

کمتر از یه ماه به کنکور مونده احساس میکنم کمتر از پنجاه درصد مطالب رو حتی بلدم حالا تسلط به تست زنی که اصلا بماند. نمیدونم قبول میشم فیزیک دولتی تهران یا نه، بدی و خوبیش اینه که علوم پایه رتبه یا درصد انچنانی نمیخوان اصلا شاید برای همین خودم رو قانع کردم که فیزیک دوست دارم ولی در مقابل هم اگه همینم قبول نشم خانواده که هیچی فامیل هم کلی ازم ناامید میشن. 

 

مامانم فکر میکنم ذهنم با آرین درگیره یعنی کلا هم فکر میکنه المپیادمم سر اون خراب شد که خیلی عصبانیم میکنه این قضیه. نه بخاطر خود آرین یعنی برام مهم نیست درمورداون چه فکری میکنه به خاطر این که کاملا شدت افسردگیم توی دوران المپیادم داره دستکم گرفته میشه انگار فقط به خاطر حواس پرتی و به قول خودش "احساساتم" به جایی نرسیدم. 

بابا من وضعم خراب بود هنوزم اونقد درست درمون نیستم ولی اون دوره خیلی وحشتناک بود هر هفته یه ساعت پیش علیزاده زار میزدم بلکه یکم خالی شم. بعد میگه حواست پرت بوده که درس نخوندی. 

 

البته خب نمیتونم برنامه ریزی کنم یه بخشیش به خاطر اهدافیه که قطعا نمیتونم بهشون برسم و بهم تحمیل میشه مثلا خانواده میگن خب فیزیک دوازدهم رو تو یه روز میتونی تموم کنی. منم میبینم که هیچ جوره نمیشه و در نهایت حتی یه فصلم نمیخونم.

با این که میدونم یه بخش زیادی از تقصیر مال خودمه ولی خب ذره ای ساپورت روانیشونو ندارم، ناامیدی توی صدای جفتشون موج میزنه وقتی درمورد کنکور حرف میزنن ذره ای امید ندارن بهم که خب... 

 

۱۳ خرداد ۱۴۰۱

  • قطــره یخـــ