آبشار یخ

Feels like a storm is gathering inside my chest

آبشار یخ

Feels like a storm is gathering inside my chest

آبشار یخ

چیزی بگو از آتش و آغاز
آزادی پرنده و پرواز
یعنی به من امید بده باز
حتی اگر وجود ندارد...

بایگانی

شصت و چهارمین قطره

میدونی معیار من از میزان داغون بودن روحم چیه؟ از خودم میپرسم که اگه الان بمیرم چی؟ یه مدت مرگ رو آرزو میکردم و بعد به جایی رسیدم که داشتم نقشه‌ی رسیدن بهش رو میریختم. بعدش که حالم بهتر شد دوباره این سوال رو پرسیدم و دیدم ناخواسته کارهایی که دلم میخواد بکنم و نکردم به ذهنم میاد. 

 

چند وقت پیش دوباره فکر کردم و دیدم حسی ندارم. نه میخوام زنده باشم و نه میخوام بمیرم. و بدی ماجرا اونجاست که میتونم ببینم دارم به سمت علاقه به مرگ میرم. میدونم آخر این مسیر چجوریه و حتی بدتر از دقعه قبله. 

چرا بدتر؟

 

چون افسردگیم یاد گرفته که چجوری منو وادار به فکر کردن کنه که هیچوقت درمان نشه. احساس میکنم شادی و روح خوب من صرفا یه بازه‌ی استراحت بین دوتا دوره افسردگیمه. 

و حتی با این که خودم این رو میفهمم که کایندا خودم از این قضیه استقبال میکنم هنوزم یه نفر رو میخوام. یه نفر رو که نذاره من خالی شم. ولی خیلی وقته گیو اپ کردم. تمام سعیمو کردم که نذارم مردم اینجوری شن. دوستام و نزدیکانم. 

 

دیشب یه خواب دیدم. چیز زیادی یادم نیست اما یادمه که خودمو عوض کرده بودم که به یکی از دوستام نزدیک شم و کاری کنم بهم اعتماد کنم و وقتی اعتماد کردم شکست. بغلم کرد و شروع کرد گریه کردن. نمیدونم چه برداشتی باید بکنم. 

 

۱۸ تیر ۱۳۹۹

  • قطــره یخـــ