آبشار یخ

Feels like a storm is gathering inside my chest

آبشار یخ

Feels like a storm is gathering inside my chest

آبشار یخ

چیزی بگو از آتش و آغاز
آزادی پرنده و پرواز
یعنی به من امید بده باز
حتی اگر وجود ندارد...

بایگانی

پنجاه و یکمین قطره

استرس امتحان اخترو دارم و هنوزم هیچکاری نکردم براش. راستش این میزان استرس و سردرد و افسردگی‌ای که الان دارم قطعا صد برابر میشه فردا شب و اونقد سلف کنترل ندارم که بشینم درسش کنم. 

 

از اون شباس که دلم میخواد برم داد بزنم حالم خوب نیست کمک میخوام گریه کنم ولی خستم. میدونی چی میگم؟ قشنگ حس میکنم خشک شدم، تبدیل شدم به یه موجودی که از پترن های ذهنیش پیروی میکنه، میخوابه غذا میخوره. همین. خالی شدم. 

نمیدونم شاید چون همه چی داره شبیه اونموقع میشه ست. شاید به خاطر اینه که سه ماهه که بیرون نرفتم. ولی اصلا از این مسیری که دارم میرم راضی نیستم. 

 

احساس میکنم زیادی وانمود میکنم، زیادی ادما یه شخصیت دیگه ازمو میبینن و خب اره شخصیتی که من میخوام داشته باشمو میبینن ولی خودم میشکنم. حتی همین الانم احساس میکنم که زیادی فاز برداشتم و اینجوری نیست. نمیفهمم چرا انقدر افکار نا مرتبط دارم که نمیتونم مرتبشون کنم.

 

حالا که میدونم وارد رابطه شده برام راحتتره یه جورایی، لازم نیست تلاش کنم یکی دیگه باشم لازم نیست تلاش کنم نگهش دارم. اگه قراره منو به عنوان دوست بپذیره خب دیه واقعا باید با اون روی مضخرف منم کنار بیاد. نمیدونم با این که یکم جدی ناراحت بودم الان که فکر میکنم بهتر شد برام. 

دارم همین الان باهاش حرف میزنم درمورد چیزای رندم، دلم میخواد بهش غر بزنم مثل همون موقع که کمکم کرد ولی تموم شد دیه اون دوره. :)

 

ولی همچنان خستم. خیلی خسته. احساس میکنم نیاز دارم زمان متوقف شه یه سال دو سال هیچکاری نکنم دغدغه نداشته باشم. نمیدونم حتی از چی خستم ولی خستم. 

 

۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹

  • قطــره یخـــ