میدونی مشکل چیه؟
اینه که نمیدونم هدفم چیه. نمیدونم با خودم چند چندم.
مشکل دوم میدونی چیه؟
این که الان توی دست انداز هایی افتادم که باعث میشه انگیزه ام برای انجام هرکاری صفر بشه. یعنی خب نگاه کن، به هرچی علاقه داشتم ازش دور شدم، میخواستم هرکاری کنم یا خودم جلو خودم رو گرفتم یا بقیه. واقعا باید چیکار کنم؟ براشون مبارزه کنم؟ حتی برای اینم دلیل پیدا نمیکنم.
مشکل سوم؟
حس میکنم برای تصمیم هام هیچ حامی ای ندارم. البته اینم میدونم که اینا همش بهانهس. یعنی همه ما همیشه میخوایم مسئول بدبختی هامون رو یکی دیگه بدونیم. منم از این قائده مستثنا نیستم.
ولی خب همیشه آرزو میکردم، وقتی میگفتم من میخوام برم موسیقی، بحث نمیشد. وقتی میگفتم میرم هنر، میگفتن اگه این واقعا چیزیه که خوشحالت میکنه، ما قبولت داریم.
اما کی خبری از این جمله های کلیشه ایه؟
در نهایت...
باید هدف هام رو لیست کنم. بیام بنویسم که آقا من واقعا میخوام چیکار کنم. انگیزه پیدا کنم و خودم حامی خودم باشم.
براشون بجنگم. حالا که قراره زندگی کنم بهتره به خودم کوفتش نکنم نه؟ آخرشم فقط منم که یه زندگی کامل رو به خودم تباه کردم.
اما فکر کن اگه یه روزی به جایی که الان میا هست یا حتی الف هست برسم چقدر میتونه وضعیتم فرق کنه؟ اونام زندگیشون گل و بلبل نبوده که، جنگیدن گفتن که من میخوام این وضعیتو درست کنم و کردن!
امیدوارم چند سال دیگه که اینو میخونم، لبخند بزنم و حسرت این انگیزهای که الان داشتمو نخورم.
۲۳ بهمن ۱۳۹۷