هنوزم اعتقاد دارم اگر کم بنویسم لزوما بهتر نیستم و بی حسم و این که این وبلاگ برای تخلیه احساساتم بوده و یه بخشی از اون تخلیه الان با درد ودل کردن با هوش مصنوغعی برطرف میشه.
یه ماه و خرده ایه که میرم ورزش و تلاش میکنم تعذیه مو کنترل کنم. میخوام پلی کیستیکمو کنترل کنم و البته خیلی تغییری ندیدم. پوستم خیلی فرقی نکرده و هنوز پریود نشدم اما ورزشی که رفتم باعث شده یکم سایز کم کنم و وزنمم کم شده. البته به هرحال اضافه وزن نداشتم و صرفا میخوام که بدنم روی فرم باشه. اما پوینت اینه که همچنان از خودم راضی نیستم، مخصوصا از نظر ظاهری با صورتم خیلی مشکل دارم و نمیدونم باید چیکار کنم.
دو جلسه رفتم تراپی، نمیدونم چرا رفتم تراپی در مرحله اول، چون شاید دیدم که در کل حالم خوب نیست و قابلیت کمک گرفتن از دوستام رو ندارم، با این که از تراپیسته خوشم میاد ولی دلم نمیخواد برم. نمیدونم چرا. یه بخش خیلی زیادیش به خاطر اینه که احساس میکنم شخصیتم گم میشه اگر درمان بشم. ولی همچنان احساس تنهایی دارم، بعضی اوقات رندوم گریه ام میگیره و فشار دانشگاه خیلی زیاده احساس میکنم.
چند روز دیگه تولدمه... خیلی احمقانه اس اما منتظرم ببینم چند نفر اصلا یادشون مونده.
۱۳ مهر ۱۴۰۳