تمام این احساسات رو یادمه. تک تک شون تجربه کردم تک تک این ها رو. و ترسناکیش اینجاست که میدونم به کجا ختم میشه و هیچکاری نمیکنم. دارم ازش استقبال میکنم درحالی که ازش فرار میکنم. دلم میخواست یکی اینو میخوند و میومد کمکم میکرد و ازم گیو آپ نمیکرد ولی خودم کامنت ها رو بستم چون این رو نمیخوام. در کل نمیدونم چمه و حتی نمیتونم بگم میخوام بمیرم چون از اونم مطمئن نیستم. نقطه.
۳۰ مرداد ۱۳۹۹
کل چیزی که قرنطینه بهم نشون داد این بود که چقدر آدم ضعیفی میتونم باشم و چقدر راحت میتونم تسلیم شم.
۲۷ مرداد ۱۳۹۹
یکم دیگه بگذره نمیدونم چجوری قراره دووم بیارم. کامل در استانه شکستنم.
۲۵ مرداد ۱۳۹۹
راست میگه، هرچقدم بگم که میخوام تغییر بدم وضعیتمو میخوام حالم بهتر باشه بازم درنهایت به این افسردگی معتادم.
۲۲ مرداد ۱۳۹۹
کایندا الان میفمم اون جواب ندادنه و سین کردنه و محو شدنه چقدر میتونه رو اعصاب باشه وقتی ادم مقابلت واقعا برات ارزش داره.
۱۶ مرداد ۱۳۹۹
and now i'm desperately asking for help...
۱۲ مرداد ۱۳۹۹
یکی از دلایلی که من معمولا دوست خوبی نیستم، اینه که خودمم تو روابطم از کسی هیچ اینتظاری ندارم چون وقتی که اونا کمتر از اون انتظارات ظاهر میشن شدیدا منو اذیت میکنه درنتیجه برام راحتتره که در مرحله اول انتظاری نداشته باشم از ادما و خب معمولا آدمای اطرافمم ازم انتظاری ندارن.
۱۰ مرداد ۱۳۹۹
میدونی ترسناکی قضیه کجاست؟ اونجایی که تو حتی نمیتون قرنطینه رو مقصر بدونی چون اون زمانی هم عادی بود روند زندگیت فقط دو ساعت تو تاکسی گریه کردی. کاش فقط مال قرنطینه بود.
۸ مرداد ۱۳۹۹
الان که فکر میکنم میبینم کلا یه مدت خیلی طولانیه ایه که روحم سنگین و خستس.
۷ مرداد ۱۳۹۹
به نظر من آدمایی که سخت اعتماد میکنن و به راحتی حرف بقیه رو قبول نمیکنن خودشون هم آدمایی هستن که روراست نیستن و یا لااقل فکر پیچوندن و دروغ گفتن به بقیه رو داشتن.
نمونش خودم.
۲ مرداد ۱۳۹۹